شیطان و خدا
ظاهر
شیطان و خدا (به فرانسوی: Le Diable et le Bon Dieu) نام نمایشنامه است که توسط ژان پل سارتر، فیلسوف اهل فرانسه در سال ۱۹۵۱ میلادی نوشته شدهاست.
نقل قول
[ویرایش]- پولدارهای شهر بر ضد اسقف اعظم که ارباب پولدار آنهاست شورش کردهاند، وقتی پولدارها باهم میجنگند فقیرها باید کشته بشوند.
- نه، لازم به شرح نیست! وقتی پیروزی را شرح بدهند معلوم نمیشود فرقش با شکست کدام است.
- شدت عمل برازنده کسانی است که چیزی ندارند تا از کف بدهند.
- آب که تکان میخورد لجنها رو میافتند.
- تو کیستی که به من امر میکنی؟ و شما چه احتیاجی به شنیدن اوامر او دارید؟ هیچکس حق ندارد به شما امر کند مگر روسایی که خودتان انتخاب کردهاید.
- من حقیقت را به شما میگویم، یا همه مردم پیغمبرند یا خدایی وجود ندارد.
- من تقوا ندارم، شاید فرزندان ما باتقوا شوند، بهشرط آنکه ما آنقدر خون جاری کنیم تا حق داشتن فضیلت را به آنها بدهیم.
- بدی را بعد از اینکه کردی باور میکنی.
- کافی ست کسی از کسی متنفر شود تا نفرت یک به یک به همه افراد بشر سرایت کند.
- دنیا بیعدالتی است، اگر قبول کنی شریک جرم میشوی، اگر عوض کنی جلاد میشوی.
- وقتی خدا ساکت است، میتوان هر ادعائی را به او نسبت داد.
- من میدانم که خوبی دشوارتر از بدی است. بدی فقط وابسته به من بود، در صورتی که خوبی وابسته به همه است.
- باغبان میتواند تصمیم بگیرد چه چیز به درد چغندر میخورد، اما هیچکس نمیتواند برای مردم، اگر خودشان نخواهند، خیر و صلاح را انتخاب بکند.
- فکر میکنی اگر هزار سال در بهشت بمانم هرگز وحشت چشمان او فراموشم بشود؟ تا زمانی که در جهنم تو دوزخیان و در زمین تو فقرا هستند، من برگزیدگان تو را که میتوانند شاد باشند تحقیر میکنم.
- میخواهید به شما بگویم چرا از مرگ نمیترسید؟ چون هرکدام از شما فکر میکند مرگ به سر دیگری نازل خواهد شد نه به سر خودش. در این جنگ همه کشته خواهند شد.
- در این دنیا یک روز بیشتر نیست، همین یک روز است که همیشه تکرار میشود. صبح آن را به ما میدهند و شب از ما پس میگیرند.
- من عشق خالص میخواستم اما همدیگر را دوست داشتن یعنی به دشمن مشترک کینه ورزیدن، من خوبی را میخواستم اما روی این زمین و در این زمان خوبی از بدی جدا نیست، پس من بد بودن را میپذیرم تا بتوانم خوب بشوم.
جستارهای وابسته
[ویرایش]منابع
[ویرایش]- سارتر، ژان پل. شیطان و خدا. ترجمه ابوالحسن نجفی. انتشارات نیل. چاپ سوم ۱۳۵۱.