اردیبهشت
www.pecritiue.com
نقد اقتصاد سیاسی
1403
درسهای فکری و سیاسی
«مانیفست» برای زمانهی ما
راجو جِی داس
1
ترجمهی شیما مقدسی
راجو جِی داس ،ترجمهی شیما مقدسی
مانیفست کمونیست [نوشتهی] کارل مارکس و فردریش انگلس ،در فوریهی
1848منتشر شد .این [کتاب] بهدرستی بخشی از چیزی است که مارکس آن را ادبیات
جهانی 2تلقی میکرد؛ آنچه که سرمایهداری سببساز آن شده است .مانیفست،
فراخوانی برای کنشِ انقالبی است .اکنون که شمارِ زیادی از مردم در سراسر جهان از
ایدهی سوسیالیسم پشتیبانی و سرمایهداری را نقد میکنند ،بازگشت به این متن مهم
است .گرایشها به سوسیالیسم و ضدیّت با سرمایهداری بیشک در بسیاری از نقاط
جهان رو به افزایش است .براساس یک نظرسنجی انجام شده در 28کشور ،از جمله
ایاالت متحده ،فرانسه ،چین و روسیه 56 ،درصد موافقند که سرمایهداری «در شکل
فعلی خود ،بیشتر از آنکه منفعت بههمراه داشته باشد ،آسیبزاست" (مک کارتی،
ِ
2020؛ به شکل 1مراجعه کنید).
شکل یک -
نقد اقتصاد سیاسی
بر اساس نظرسنجی دیگری در سال 2022در کانادا ،ایاالت متحده ،استرالیا و
بریتانیا ،ایدهی سوسیالیسم در تمام این کشورها با استقبال گرمی مواجه شد (ساویج
،2023شکل .)2بهویژه آنکه اکثریت جوانان (18تا 34ساله) نوعی از سوسیالیسم را
ترجیح میدهند.
2
درسهای فکری و سیاسی «مانیفست» برای زمانهی ما
شکل دو –
این بررسی نشان میدهد که با وجود دههها تبلیغات ضد سوسیالیستی:
نقد اقتصاد سیاسی
واژهی «سوسیالیسم» هنوز هم مفهومی مثبت همراه با تکثّر بسیار در
کشورهای اصلیِ انگلیسیزبان دارد و کماکان با خدمات اجتماعی و بازتوزیعِ
اقتصادی در ارتباط مانده است .همهی برنامههای کیفیِ اجتماعی ،بازتوزیعِ ثروت،
و خدمات عمومی که توسط دولت ارائه و از طریق مالیاتستانیِ تصاعدی3
تأمینمالی میشوند ،همچنان متداول هستند (ساویج.)2023 ،
شمارِ فزایندهی طرفدارانِ سوسیالیسم ،اساسِ یک جنبش را شکل میدهند؛ برای
همراهیِ افرادِ بیشتری بهسمت ایدهی سوسیالیسم ،و دوری از تبلیغاتی که نظامی تحت
سلطهی روابطِ بازار سرمایهداری را طبیعی جلوه میدهد .اما شاید بسیاری از افرادی
که دیدگاهی مطلوب نسبت به سوسیالیسم دارند بهقدرِ کافی درکی از چیستیِ آن
[سوسیالیسم] و چگونگیِ رسیدن به آن نداشته باشند ،یا دقیقاً ندانند که سرمایهداری
چگونه/چرا دلیلِ بدبختی آنهاست .جنبشِ سوسیالیستی نیازمند ایدههایی است که نه
تنها از سوسیالیسم دفاع کند ،بلکه نحوهی عملکردِ سرمایهداری و دلیلِ زیانبار بودنش
برای اکثریت را نشان دهد .بسیاری از این ایدهها در مانیفست [حزب] کمونیست وجود
دارند ،که تقریباً 175سال پیش در بستری که مردم اروپا به سمت ایدهها و رویههای
انقالبی متمایل میشدند ،و برخی از این ایدهها را ارائه میساخت ،نوشته شد.
3
راجو جِی داس ،ترجمهی شیما مقدسی
مانیفست ،جامعهی سرمایهداری را بهمثابهی جامعهای ترسیم کرد که قادر به
توسعهی قابلتوجهِ نیروهای مولدِ انسانی است اما توانِ تأمین نیازهای مردم عادی را
ندارد ،زیرا جامعهای رقابتی ،بحرانزا ،استثمارگر و نابرابر است .به گفتهی مانیفست
طبقهی کارگر تحتِ سرمایهداری بهشدت رنج میبرد؛ بهدلیل استثمارِ اولیه درونِ
محیط کار و استثمارِ ثانویه در بیرون .اما طبقهی کارگر صرفاَ یک طبقهی رنجدیده
نیست ،بلکه یک طبقهی مبارز است ،نزاعی که سرمایهداری ناخواسته (از طریق
توسعهی شهرهای بزرگ و وسایلِ ارتباطی) آن را ممکن میسازد ،هرچند مانعِ مبارزهی
کارگران هم میشود (مثالً از طریق ایجادِ رقابت برای مشاغل در بازار کار سرمایهداری).
این مقاله برخی از آموزههای فکری و سیاسیِ اصلیِ مانیفست را برای زمانهی ما ،و
بهویژه برای جوانانی که بهتازگی رادیکال شدهاند مورد بحث قرار میدهد.
نظریهی اجتماعیِ ضمنیِ مانیفست (ماتریالیسم تاریخی) ،کاربردی از دیالکتی ِ
ک
ماتریالیستیِ مارکس و انگلس را بازنمایی میکند .انگلس خودش این را خاطرنشان کرد
و در پیشگفتارِ نسخهی آلمانی مانیفست میگوید:
نقد اقتصاد سیاسی
بینش جهانیِ تاریخی -ماتریالیستی
اندیشهی بنیادینی که سراسرِ مانیفست تداوم دارد[ ...این است] که تولید
اقتصادی و ساختارِ جامعهی هر دوره از تاریخ که پیامدِ الزامیِ آن [تولید] است،
ی آن دوره را تشکیل میدهد؛ بنابراین ،سرتاسرِ تاریخ،
اساسِ تاریخِ سیاسی و فکر ِ
(از زمان فروپاشیِ مالکیت اشتراکی اولیهی زمین) تاریخِ مبارزات طبقاتی ،مبارزات
میانِ استثمارشونده و استثمارگر ،میانِ طبقات فرادست و فرودست در مراحل
مختلف تکاملِ اجتماعی بوده است…4.
همانطور که لئون تروتسکی ( )1937توضیح میدهد:
مفهوم ماتریالیستی تاریخ ،که مارکس آن را مدتی کوتاه پیش از مانیفست
دریافت و با مهارتِ تمام در آن بهکار برد ،در سنجشِ رویدادها و ضرباتِ نقدِ
خصمانه ،بهتمامی تاب آورده است ...همهی تفسیرهای دیگر از فرآیند تاریخ ،
معنای عِلمی خود را یکسره از دست دادهاند.
اهمیت فکری و سیاسیِ مانیفست بهاندازهای است که:
4
درسهای فکری و سیاسی «مانیفست» برای زمانهی ما
در زمانهی ما ،بدونِ هضمِ تفسیری ماتریالیستی از تاریخ ،نه میتوان یک
مبارزِ انقالبی بود و نه حتی یک مشاهدهگرِ عالم به سیاست( .همان)
ما اکنون در زمانهای زندگی میکنیم (زمانهی پساحقیقت) که در آن تحت حمالتی
که جناحِ راست به تفکرِ عقالنی دارد ،مردم از ایدههای مبتنی بر خِرد و شواهد دست
میکشند (داس .)2023a ,در کنار این طیف راستگرا ،عدهای دیگر (مثالً
پسامدرنیستها) در پیِ تبیینِ جهان بر پایهی انگارها و باورها و بهروشی عموماً علمستیز
هستند .مفهومِ ماتریالیستیِ تاریخ در مانیفست بهترین عالج برای چنین گرایشهایی
است.
رویکردِ طبقاتی به جامعه
نقد اقتصاد سیاسی
5
مانیفست رویکردی طبقاتی به جامعه دارد :جامعه را باید از منظرِ طبقاتِ
تشکیلدهندهاش ،یعنی استثمارگر و استثمارشونده ،نگریست 5.مارکس منتقدِ تمام
آنانی است که در مورد انسانها «بهطور عام» صحبت میکنند .بنابراین این ایده را رد
میکند که «توسل به جامعه بهطور عام ،بدونِ تمایزات طبقاتی» ممکن است (مارکس
و انگلس[ 6.)32 :1948 ،مارکس] همچنین این ایده را که بشریت دلیلِ تغییرات اقلیمی
است رد میکرد .آنتونیو گوترش ،دبیرکل سازمان ملل متحد اخیراً گفت« :بشریت در
بحران است [و] باید انسانها را مقصر دانست ».این رویکرد غلط است .اینکه بگوییم
تغییرات اقلیمی بهواسطهی بشریت ایجاد شده ،به معنای واقعی کلمه یعنی اینکه مهارِ
تغییرات اقلیمی باید بر دوشِ همه باشد .مارکس آن رویکردِ غیرطبقاتی 7در تغییرات
اقلیمی را رد میکرد .در عوض اظهار میکرد که تغییرات اقلیمی عمدتاً ناشی از طبقهی
سرمایهداران بزرگِ جوامع سرمایهداری توسعهیافته است و در درجهی اول آنها
ی محیطزیست را دارند .همانطور که برایان داین )2023( 8خاطرنشان
مسئولیت پاکساز ِ
میکند« :مقصر نه "بشریت" ،که سرمایهداری است 9.».در واقع درماندگی در مهارِ
تغییرات اقلیمی را میتوان تا حدّی با خصلتیابیِ مارکس از نظام سرمایهداری بهمثابهی
قِسمی افسونگری ،شرح داد« :جامعهی بورژوایی ِمدرن ... ،جامعهای که [به میانجیِ
جادو] چنین وسایل غولپیکری را برای تولید و مبادله پدیدار کرده ،همچون جادوگری
راجو جِی داس ،ترجمهی شیما مقدسی
نقد اقتصاد سیاسی
است که حال دیگر قادر به مهارِ قدرتهایی نیست که خودش آنها را با ورد و جادو از
دنیای مردگان فرا خوانده است( ».ص .)17تغییرات اقلیمی ماحصلِ [نظام]
سرمایهداری است و مهارش بهنفعِ خودش است ،اما از عهدهی کنترل آن برنمیآید.
رویکردِ طبقاتیِ مانیفست به جامعه ،دیدگاهِ سیاستِ هویتی به جامعه،که امروزه
ی اصلی در
در دانشگاه و رسانه غالب است را هم رد میکند .در این دیدگاه ،قشربند ِ
جامعه ،نه در بین طبقات که در بین نژادها ،گروههای مذهبی ،کاستها 10،جنسیتها
و غیره انجام میشود (داس.)2020 ،
تأکید مارکس بر مبارزهی طبقاتی ،علیه آن گرایشهای آکادمیک و جنبش
کارگری هم هست که به دنبال تجدیدنظر در مارکسیسم «با روح سازشکاری و آشتی
طبقاتی» هستند (تروتسکی .)1937 ،در زمینهی مسائل مهم جهانی مانند تغییرات
اقلیمی و ظهورِ نیروهای فاشیستی ،چه در هند چه در ایاالت متحده ،بسیاری از افراد
از رویکردی حمایت میکنند که عمال مبتنی بر جبههی خلق 11است؛ رویکردی که در
آن تودههای استثمارشده برآنند تا با گروههای مترقیِ طبقهی سرمایهدار و برای مبارزه
با این مشکالت [تغییرات اقلیمی] متحد شوند .در عوض ،مانیفست به ما یادآوری
میکند که چشمپوشی از رویکردِ مبتنی بر مبارزهی طبقاتی ،بیثمر است؛ که طبقهی
کارگر بایستی خودش را مستقل از هر فراکسیونی ،اعم از بورژوا-دمکراتیک یا
غیردموکراتیک ،محیطزیستی ،امپریالیستی یا غیرامپریالیستی ،آشتیجو ،و یا انتخاب
بین بد و بدتر ،بسیج کند.
تضادِ جامعهی سرمایهداری
مارکس ماتریالیسمِ تاریخی را برای تبیینِ سرمایهداری به کار میگیرد .تحلیلِ
مانیفست از خصلتهای اصلیِ جامعهی سرمایهداری ،شاید در زمانهی کنونی درستتر
از زمانِ نگارشاش باشد :کارگرانِ مزدبگیر ،دستمزدی دریافت میکنند تا صرفاً کارگرِ
مزدی بمانند و نه چیزی بیشتر؛ بخش زیادی از محصولِ خالصی که کارگران تولید
میکنند ،توسط سرمایهداران بهشکل رایگان (استثمار در محیط کار) قبضه میشود؛
استثمار مردم توسط تاجران ،نزولخواران و غیره؛ رقابت بهمثابهی قانونِ اساسی حرکتِ
6
درسهای فکری و سیاسی «مانیفست» برای زمانهی ما
سرمایهداری؛ فقیر شدن تدریجی دهقانان روستایی و خردهمالکانِ شهری؛ تمرکز شدی ِد
ثروت در دستانِ تعداد روزافزون سرمایهداران و مالکان و افزایش شمارِ مردان ،زنان و
کودکان (پرولتاریا) وابسته به دستمزد؛ جهانیشدن سرمایهداری؛ و گرایشِ سرمایهداری
به کاهشِ استانداردهای زندگیِ کارگران و حتی تبدیل آنها به مستمندانی که دولت
12
یا بنگاههای خصوصی از آنها نگهداری میکنند.
مارکس در مورد تمایل دایمی سرمایه به بحران بحث میکند (گرچه دالیلش را
کامالً نظریهپردازی نکرده بود ،در نهایت در جلد سوم سرمایه به آن پرداخت) .بسیاری
از مردم سرمایهداری را بهجز در چرخههای اقتصادی و مانند آن ،کمابیش همچون
فرآیندی یکدست میپندارند ،حال آنکه خصلتیابیِ مارکس از سرمایهداری بهمثابهی
«فرآیندی عمیقاً متناقض ،مجابکنندهتر است از پیروزنماییِ اغراقآمیز سرمایهداری
است» (وود .)1998 ،مارکس میگوید:
نقد اقتصاد سیاسی
ی مدرن ...جامعهای که [به میانجیِ جادو] چنین وسایل
جامعهی بورژواز ِ
غولپیکری را برای تولید و مبادله پدیدار کرده ،همچون افسونگری است که حال
دیگر قادر به مهارِ قدرتهایی نیست که خودش آنها را با ورد و جادو از دنیای
مردگان فرا خوانده است .طی دهههای پیشین ،تاریخ صنعت و تجارت فقط تاریخِ
عصیانِ نیروهای مولدِ مدرن علیه شرایطِ مدرنِ تولید ،علیه آن روابط مالکیتی
ی بورژوازی و حاکمیت آن هستند (ص 13.)17
است که شرایطِ وجود ِ
ی
یعنی حتی اگر روزهای خوبی هم هرازگاهی فرا برسد (فرض کنید اگر سرمایهگذار ِ
کل ،بدون هیچگونه رشدِ سریعی در ترکیب ارگانیک سرمایه افزایش یابد ،میتواند
منجر به افزایش درآمد شود) ،این روزها موقتی خواهند بود.
با اینکه تأکید مارکس بهدرستی بر رویکردِ طبقاتی به جامعه است و جنبههای
مثبت و منفی سرمایهداری را روشن میکند ،اما تمایل دارد بر قابلیتِ سرمایهداری در
حذفِ الیههای میانی بینِ سرمایه و کار ،و درنتیجه پرولتاریزه کردنِ خُردهتجار و
دهقانان و غیره اغراق کند.
نیروهای اصلیِ رقابت از تکمیل این روندِ مترقّی و درعینحال وحشیانه ،دور
ی خردهبورژوازی را با سرعتی بسیار باالتر از پرولتریزهِ
ماندهاند .سرمایهداری نابود ِ
کردناش انجام داده است .عالوه بر این ،دولت بورژوایی مدتهاست سیاست
7
راجو جِی داس ،ترجمهی شیما مقدسی
آگاهانهی خودش را در راستای محافظت ساختگیِ اقشار خردهبورژوازی قرار داده
است .در قطب مقابل ،رشد تکنولوژی و عقالنیشدنِ 14صنعتِ کالنمقیاس ،حاملِ
بیکاری مزمن و مانعِ پرولتاریزهکردنِ خردهبورژوازی میشود( .تروتسکی،
15.)1937
مبارزهی طبقاتی و انقالب
نقد اقتصاد سیاسی
بسیاری از دانشگاهیان و رهبرانِ اتحادیههای کارگری همیشه مایلاند بر عاملیت در
ی اتحادیهی کارگری تأکید کنند .اما برای مارکس مبارزهی
شکل مبارزهی اقتصاد ِ
طبقاتیِ کارگر ،یک مبارزهی سیاسی با هدف تسخیرِ قدرت دولتی است« :در نتیجه،
سازماندهی پرولتاریا بهمثابهی یک طبقه ،نتیجهی سازمانیافتگیِ آن در یک حزب
سیاسی [است]» (ص .)19طبقهی حاکم اگر قادر به رفع نیازهای توده نیست،
صالحیتِ حاکمیت ندارد .بنابراین بایستی «تمامِ شرایط اجتماعیِ موجود را به شکلی
قهرآمیز واژگون کرد» تا جامعهای بنا شود که در آن مالکیت خصوصیِ سرمایهداری لغو
شود؛ دولت تا زمانی که ضرورت دارد تحت کنترلِ دموکراتیکِ تودهها باشد؛ و ،لغوِ ستمِ
طبقاتی ،ضرورت ،ستم ملّی را نیز نفی کند .کنشِ اتحادیهی کارگری بهتنهایی نمیتواند
به انقالب سوسیالیستی منجر شود .اعضای اتحادیههای کارگری و
آنارکوسندیکالیستها 16این را فراموش میکنند .مارکس تفکیک لنین از سیاستِ
اتحادیههای کارگری یا سیاست بورژواییِ کارگران و مبارزهی طبقاتی را پیشبینی کرده
بود.
مانیفست میگوید که کمونیستها «علناً اعالم میکنند که اهدافشان تنها با
سرنگونیِ قهرآمیز همهی شرایط اجتماعیِ موجود میتواند محقق شود» .این یعنی
پرولتاریا نمیتواند قدرت را چه در چارچوبِ قانونیِ تعیینشده توسط بورژوازی ،چه با
گذارِ آرام از دولت سرمایهداری به دولتی سوسیالیستی ،و چه صرفاً با اقدامات اتحادیهی
کارگری ،تسخیر کند .این در شرایطی است که فرقی ندارد لیبرال دموکراسی وجود
داشته باشد و یا نداشته باشد ،یا جنبش کمونیستی قدرتمند باشد و یا نباشد .بورژوازی
8
درسهای فکری و سیاسی «مانیفست» برای زمانهی ما
نقد اقتصاد سیاسی
قدرت را بهطور مسالمتآمیز از چنگ نمیدهد[ .چراکه] خودش هم قدرت را بهطور
مسالمتآمیز از طبقهی حاکم فئودال به چنگ نیاورده است.
مارکس از ضرورت «پرولتاریای سازمانیافته بهعنوانِ طبقهی حاکم» صحبت
میکند :این چیزی نیست جز دیکتاتوری ،یا هژمونی سیاسیِ پرولتاریا بهعنوان بدیلِ
دیکتاتوری بورژوازی« .در عین حال این تنها دموکراسی پرولتری حقیقی است»
(تروتسکی.)1937 ،
مارکس میگوید« :مبارزهی پرولتاریا با بورژوازی ،اگرچه نه در ماهیّت اما [دستکم]
در فُرم ،در ابتدا یک مبارزهی در سطح ملّی است» (ص .)20با این حال« ،رشدِ
بینالمللی سرمایهداری ،خصلت بینالمللیِ انقالبِ پرولتری را از پیش تعیین کرده
است»( .تروتسکی« .)1937 ،کنشِ متحدانه ،دستکم از سوی کشورهای بزرگ متمدن،
یکی از اولین شروط برای رهایی پرولتاریا است» (ص .)25
توسعهی بعدی سرمایهداری کل اجزای سیارهمان اعم از توسعهیافته و کمتر
توسعهیافته را آنچنان بههم پیوند زده است که مسئلهی انقالب سوسیالیستی بهشکلی
کامل و قاطع خصلتِ جهانی به خود گرفته است (تروتسکی.)1937 ،
براساس تعریف لنین ( )1918:25مارکس در تأکید بر مبارزهی طبقاتی یک
مارکسیستِ واقعی است:
او تنها مارکسیستی است که بهرسمیت شناختنِ مبارزهی طبقاتی را تا
سرحدّاتِ بهرسمیت شناختنِ دیکتاتوری [هژمونی سیاسی] پرولتاریا گسترش
میدهد .این همان چیزی است که قوامیافتهترین تمایز میانِ مارکسیست و
خردهبورژوازی (همچنین بورژوازی بزرگ) را برمیسازد.
مارکس نه تنها بر مبارزهی طبقاتی ،که بر برترین شکلِ مبارزهی طبقاتی ،انقالب و
تسخیرِ قدرتِ دولتی تأکید میکند .پس با توجه به احتمال نابودی هستهای و گرمایش
جهانی که ما را تا سرحدّ مرگ کباب خواهد کرد ،انقالبِ پرولتری یک کنشِ ضروری
است .ایدهی ضرورتِ انقالب درست در مقابل اندیشههای اصالحطلبانهی مارکسیسمِ
آکادمیک قرار میگیرد .دیوید هاروی را در نظر بگیرید:
این خیالی که ممکن است شما در سر داشته باشید– سوسیالیستها ،یا
کمونیستها و غیره ،احتماالً در سال 1850داشته باشند ،که خوب است ،خُب،
9
راجو جِی داس ،ترجمهی شیما مقدسی
ما میتوانیم این سیستم سرمایهداری را نابود کنیم و چیزی کامالً متفاوت بسازیم
در حال حاضر ناممکن است .ما باید حرکتِ گردش سرمایه را نگه داریم ،ما بایدامور جاری را حفظ کنیم( ...ایتالیک اضافه شده است).
ی انقالب» صرفاً «لفاظیِ
برای هاروی« ،دعوتِ کاپیتال [مارکس] به سنگربند ِ
مانیفست کمونیست» است ( .)301 :2010اگر مارکسیسم این است[ ،پس] مارکس
یک نفر نیست.
نقش مسلط پرولتاریا
مارکس در تأکید بر مبارزهی طبقاتی ،بر نقش مسلّط پرولتاریا کامالً تصریح
میکند .مارکس اصرار دارد که نمایندهی اصلی مبارزه برای کمونیسم ،پرولتاریا است.
تودههای رنجدیدهی غیرپرولتر نمیتوانند حقیقتاً انقالبی باشند:
البته این بدان معنا نیست که کارگران بهتنهایی از پسِ سرنگونیِ سرمایهداری
برآیند .آنها به حمایت تودههای غیرپرولتار نیاز دارند – تولیدکنندگان کوچکمقیاسی
که بهرهکش نیستند .این یعنی در میان چیزهای دیگر ،موضوع همبستگی میان
کارگران و تولیدکنندگان خُرد ،و بهویژه دهقانان ،توجهی ضروریتر از آنچه مارکس در
مانیفست ارائه کرده است ،میطلبد (به داس 2023b ,در مورد این موضوع مراجعه
کنید).
رهبری پرولتری انقالب علیه سرمایهداری هیچ بدیلی ندارد .پس این [بهعهدی]
خودِ پرولتاریا است ،نه این یا آن بخش از پرولتاریا که برخی مارکسیستهای امروزی
دربارهاش صحبت میکنند -مثالً پرولتاریای جهان سوم ،پرولتاریای الیههای پایینیِ
کاست یا سیاهپوست ،پرولتاریای محیطزیستی ،و غیره .این خالفِ [نظر] برخی از
مارکسیستهای آکادمیک است .از جمله هاروی ،که رهبری پرولتاریا در مبارزهی با
سرمایهداری را نمیپذیرد .برای مثال ،هاروی ( )2010به نفع «مفهومی وسیعتر از
نقد اقتصاد سیاسی
الیههای پایینی طبقهی متوسط ،تولیدکنندهی خُرد ،مغازهدار ،صنعتگر،
دهقان ،تمام اینها علیه بورژوازی میجنگند تا موجودیتِ خودشان را بهعنوان
فراکسیونی از طبقهی متوسط ،از انقراض نجات دهند .بنابراین آنها انقالبی
نیستند ...چراکه سعی دارند چرخ تاریخ را به عقب برگردانند (ص.)20
10
درسهای فکری و سیاسی «مانیفست» برای زمانهی ما
ائتالفِ نیروها» استدالل میکند« ،طوریکه پرولتاریای متعارف یک عنصر تعیینکننده
در آن محسوب شود ،اما نه الزاماً در نقش رهبری».
اتحاد چپ مارکسیستی
نقد اقتصاد سیاسی
مارکس در جاهایی میگوید که کمونیستها ممکن است مجبور شوند در کنار
نیروهای کمترانقالبی بجنگند .اما با این کار «هرگز از اینکه به شفافترین شکل ممکن
آنتاگونیسمِ خصمانه میان بورژوازی و پرولتاریا را به طبقهی کارگر نشان دهند ،دست
نمیکشند» (ص .)34 .بنابراین ،کمونیستها درعینحال که رادیکالتریناند ،اما
فرقهگرایی 17را نمیپذیرند .با توجه به این میزان عدمِ همبستگی میان مارکسیستها
و کمونیستها در جهان امروز ،توصیهی مارکس پیشگویانه است .کمونیستها «نه
هیچگونه منافعِ مجزا و جدا از منافعِ پرولتاریا__بهمثابهی یک کل__ دارند» ،و «نه
برای شکلوریخت دادن به جنبشِ پرولتاریا ،اصولِ فرقهای خودشان را برپا میکنند»
(ص .)22 .مارکس رویکرد بسیاری از گروههای کمونیستی که جهان را صرفاً از منظرِ
برنامههای سیاسی خودشان مینگرند ،رد میکند (داس.)2019 ,
لُمپن-پرولتاریا و فاشیسم
پرولتاریا در کل ،که چیزی جز نیروی کار از آنِ خودش ندارد ،وقتی مسلح به
آگاهی شود یک طبقهی انقالبی است .با این حال ،بخشهایی از طبقهی
سلبمالکیتشده میتوانند ارتجاعی باشند .مارکس میگوید که اگرچه استثمار موجب
مبارزهی طبقاتی میشود ،اما نتیجهی مبارزهی طبقاتی ،از جمله شکل انقالبیِ آن،
ثابت نیست :میتواند به جامعهای جدید و بهتر بینجامد ،و یا به ویرانهی مشترکی برای
طبقاتِ متخاصم یا بربریت منجر شود .مارکس این را هم میگوید که عناصرِ
18
لمپنپرولتاریا میتوانند ابزار طبقهی سرمایهدار شوند که به آنها رشوه داده است.
این نکات برای زمانهی ما داللتهایی دارد .اقدامِ نیروهای فاشیستی ،شکلی از بربریت
است ،چه در هند ،چه در آمریکا یا در اروپا.
11
راجو جِی داس ،ترجمهی شیما مقدسی
اگر سرمایهداران بهعنوان یک طبقه ،عاجز از رفع نیازهای اجتماعی-محیطزیستی
تودهها باشند ،و اگر تودهها نتوانند خود را از سرمایهداری خالص کنند ،فاشیسم از راه
میرسد 19.پس در این بستر است که آنچه مارکس عناصرِ لمپن مینامدشان (افرادی
که کمتر در تولید نقش دارند و از پایینترین اقشار جامعهاند) ،درواقع بهعنوان «وسیلهی
تطمیع شدهای برای دسیسههای ارتجاعی» عمل میکنند (ص .)20امروزه آنها
همچون پلیس اخالقی ،مردم را وادار میکنند تا با ارزشهای اجتماعیِ محافظهکارانه
مطابقت داشته باشند (مثالً مخالف روابط بین ادیان و اصل حقوق برابر زنان هستند)،
یا همچون پلیسِ غیررسمی به آسیب و تحقیرِ اقلیتها (یا مهاجران) دست میزنند و
بهعنوان پیادهنظامِ حکومتهای اکثریت و دست راستی حامیِ ابرشرکتها 20مانند هند
(و همچنین بسیاری از نقاط اروپا و ایاالت متحده) عمل میکنند .اعِجاز احمد( 21احمد،
)1392:20دربارهی لمپنپرولتاریا میگوید:
نقد اقتصاد سیاسی
سرشتِ زندگی لمپنپرولتاریا این است که در شرایط اشتراکیِ کار هیچگونه
مشارکتی ایجاد نمیکند ،جز اینکه همیشه مجبور است در اجتماعاتی کار کند
که موقتی ،انتقالی و دائما نیازمند به بازآفرینی در شرایط اضطراری هستند،
شرایطی که افراد در این شبهطبقه 22مدام با آن مواجهاند .آنها بدون تعلقِ
طبقاتی ،مستعد تعلقِ اجتماعی به کاست ،مذهب یا هر چیز دیگری هستند -
تعلقی بس انتزاعیتر از هر تعلقِ انضمامی به جامعهی کارگری (همان).
مولد نبودنِ لمپنپرولتاریا ،عدم درک آنها از موجودیتشان ،عزتنفس را از آنها
گرفته؛ و «این عزت باید بهنحوی بازپسگرفته شود ،خواه از طریقِ آسیبرساندن به
دیگران باشد ،خواه از راه جنایت ،و یا از طریق بهاصطالح غیرمجرمانه جماعتگرایی
[فرقه گرایی مذهبی] ،با تمامِ خشونتورزیهایش» (همان).
نکتهی مارکس در مورد عناصر تحتِ ستم غیرسرمایهداری که نقش ارتجاعی برای
طبقهی سرمایهدار ایفا میکنند را میتوان به خرده بورژوازی نیز تعمیم داد .تروتسکی
( )1937گفت که در دورهی بحران سرمایهداری ،سرمایهی مالی «برای نگهداشتِ
ی ویران و
سلطهی بیثباتاش کاری نمیتواند انجام دهد جز اینکه خرده بورژواز ِ
تضعیف شده را به ارتش نسلکشیِ فاشیسم تبدیل کند ».در واقع ،و به تعبیر تروتسکی،
ی بیچیزشده ،لمپنپرولتاریا و سایر بخشهای مشابه ،خودشان را
تودهی خردهبورژواز ِ
12
درسهای فکری و سیاسی «مانیفست» برای زمانهی ما
با افسانههایی دربارهی برتریهای منحصربهفرد» مذاهب یا نژادهای خاص سرمست
ی نژادی ،مذهبی یا قومی ،مادهی خامِ ایدئولوژیکِ فاشیسم است.
میکنند .برتر ِ
جناح راست طوطیوار تکرار میکند «ملت» و «ملی» .بگذارید این دیدگاهِ مارکس
از ملت ،رعشه بر تنِ این جناح بیاندازد« :از آنجایی که پرولتاریا باید ...به یک طبقهی
مترقی از ملت بدل شود ،پس لزوما باید خودش را بهمنزلهی ملت شکل دهد؛ گرچه
خودش تا اینجای کار ملی محسوب میشود ،اما نه به معنای بورژواییِ کلمه( ».ص
.)25از سوی دیگر ،این هم درست است که « کارگران نه کشوری دارند ،نه سرزمین
پدری و نه سرزمین مادری» (همان) .این یعنی پرولتاریا نباید جنگهای غارتگرانه ،از
طبقهی سرمایهدار کشور «خودش» علیهِ طبقهی سرمایهدار کشوری دیگر حمایت
کنند.
نقد اقتصاد سیاسی
13
دولت سرمایهداری
دولت در نظر بسیاری از مردم ،یا از نظرِ طبقاتی بیطرف است ،یا استقاللِ بسیار
زیادی از سرمایهداران دارد .در مقابل مارکس میگوید « :دولتِ مدرن چیزی نیست جز
ی کلِ بورژوازی» (ص .)15علیرغم تالشهای صورت
کمیتهای برای ادارهی امور جار ِ
گرفته در دانشگاهها ،بهویژه در دموکراسیهای لیبرال غربی ،برای تأکید بر بهاصطالح
استقاللِ نسبی دولت و علیرغم اعتمادِ بیدلیلِ تودهها به دولت ،این مسأله صحت دارد.
دولت و طبقهی سرمایهدار دو بازوی یک اندام هستند :رابطهی طبقاتی سرمایهداری
(داس .)2022a ,چه مردم رهبرانشان را از طریق رایگیری انتخاب کنند و چه نه،
این ایده که دولت کمیتهی اجراییِ بورژوازی است درست است« .دموکراسیِ آراستهشده
توسط بورژوازی ...یک کیسهی خالی نیست که بتوان آن را بیسروصدا با هر محتوای
طبقاتیای پر کرد .دموکراسیِ بورژوایی صرفا میتواند در خدمتِ بورژوازی باشد ...هرگاه
این "کمیته" در مدیریتِ امور ضعیف عمل کند ،بورژوازی آن را با لگد بیرون میاندازد»
(تروتسکی.)1937 ،
بسیاری استدالل کردهاند که نقش دولت تحت نولیبرالیسم و جهانیشدن ،بسیار
کمرنگ شده است .در اینجا نیز نظریهی کمیتهی اجراییِ مارکس خوب عمل میکند:
راجو جِی داس ،ترجمهی شیما مقدسی
نقد اقتصاد سیاسی
«امروزه برخالف باور همگانی" ،جهانیشدن" اهمیتِ دولت برای سرمایهداری را نه تنها
کمتر ،که بیشتر هم کرده است .نظام سرمایه به دولت نیاز دارد تا شرایط انباشت و
"رقابت" را به شیوههای مختلف حفظ کند» (وود"« 23.)1998 ،نولیبرالیسم" صرفاً
ی دولت از تأمین اجتماعی نیست .این مجموعهای از سیاستهای فعال ،یک
کنارهگیر ِ
ی سرمایهداری در یک بازار
فُرم جدید از مداخلهی دولت است که برای افزایش سودآور ِ
جهانیِ یکپارچه طراحی شده است» (همان)« .در حالی که دولتهای نولیبرال
حمالتشان علیه تأمین اجتماعی را افزایش میدهند و برای افزایش میزان
"انعطافپذیری" اقداماتی ریاضتی اتخاذ میکنند ،همدستی میان دولت و نظام
سرمایهی "جهانیشده" بهطور فزایندهای شفاف میشود» (وود .)1998 ،از آنجاییکه
دولت نیازِ همیشگیِ نظام سرمایه است و بیطرف نبودنش هم دستکم برای افرادِ
طبقهی آگاه بیش از پیش درحال رو شدن است ،به همین خاطر هدفِ مبارزه طبقاتی
میشود.
نیاز سرمایه به دولت ،آن را بارِ دیگر به کانونی مهم و متمرکز برای مبارزهی طبقاتی
بدل میکند .درنتیجه این واقعیت که دولت رسماً در استثمار طبقاتی دخالت دارد،
واجد پیامدهایی برای سازماندهی و آگاهیِ طبقاتی است .این شاید کمکی باشد تا بر
چندپارگیِ طبقهی کارگر و آفرینشِ یک اتحاد جدید در برابر دشمنِ مشترک فائق آمد.
همچنین ممکن است بهمدد آن ،مبارزهی طبقاتی به مبارزهای سیاسی بدل شود( .وود،
.)1998
دولتِ انتقالیِ سوسیالیستی
پس از سرنگونیِ دولت سرمایهداری ،یک دولت سوسیالیستی برای دورهای انتقالی
شکل میگیرد ،اما شاخصههایش اساساً متفاوت خواهد بود .مارکس میگوید که «قدرت
سیاسی در اصطالحی درست ،قدرت سازمانیافتهی یک طبقه برای سرکوب طبقهای
دیگر است» (ص .)27زمانیکه روابطِ طبقاتی از بین میرود ،شرایط برای قدرتی
عمومی از این دست یعنی دولت ،نیز ناپدید میشود:
14
درسهای فکری و سیاسی «مانیفست» برای زمانهی ما
اگر پرولتاریا در طول رقابتاش با بورژوازی ،تحت فشارِ شرایط مجبور به
سازماندهیِ خودش بهمثابهی یک طبقه باشد ،اگر بهواسطهی یک انقالب خودش
را به طبقهی مسلّط تبدیل کند ،و به این ترتیب ،مجبور به ازمیانبردنِ شرایط
قدیمیِ تولید شود ،پس تحت این شرایط میتواند شرایط وجودِ آنتاگونیسمهای
طبقاتی و به طور کلی ،طبقات را هم از بین ببرد ،و به این شکل برتری خودش را
بهعنوانِ یک طبقه از بین میبرد (همان).
نقد اقتصاد سیاسی
در واقع« ،وقتی در مسیر توسعه ،تفکیکِ طبقاتی ناپدید ،و تمامیِ تولید در دستانِ
انجمن گستردهی کل ملت متمرکز شد[ ،دراین صورت] قدرتِ عمومی هم خصلتِ
سیاسیاش را از دست خواهد داد» (همان) .این نشان میدهد که سوسیالیسم را
نمیتوان با مالکیت دولتیِ ابزار تولید درهم آمیخت .در ابتدا ،دولت صاحبِ ابزار تولید
است ،اما درنهایت ،این مردم عادی – انجمن گستردهی کل ملت – هستند که این
ابزارها را تحت کنترل دارند.
برعکس ،اگر بهدنبال یک انقالب سوسیالیستی ،مانند دورهی استالین رشد مهیبی
به سبب فشار دولت وجود داشته باشد ،نشان میدهد که «جامعه در حالِ دور شدن از
ی کارگران
سوسیالیسم است» (تروتسکی .)1937 ،همانطور که برخی پیشرفتهای ماد ِ
در سرمایهداری ،وجودِ سرمایهداری را نفی نمیکند ،به همین ترتیب این واقعیت که
تودهها پس از انقالبِ پساسرمایهداری تاحدودی پیشرفتِ مادی را تجربه میکنند ،به
معنای وجود سوسیالیسم نیست .سوسیالیسم یعنی دموکراسیِ سوسیالیستی (برای
تودهها ،برای اکثریت).
آیا انقالب 1917ایدهی اشتباهی بود؟
مانیفست که در خاللِ دورهای از تحوالت سیاسی نوشته شده ،چشمانداز انقالب
سوسیالیستی را ،و درواقع «دوامِ سرمایهداری و مدت زمانی که میتواند به گسترشاش
ادامه دهد» را دستکم گرفته است (وود .)1998 ،بر اساس تجربهی قرن بیستم ،باید
به این واقعیت توجه داشت که «بحرانِ طوالنیِ انقالب بینالمللی که بیش از پیش به
ی انقالب ت
بحرانِ فرهنگیِ بشر تبدیل میشود ،اساساً قابل تقلیل به بحرانِ رهبر ِ
15
راجو جِی داس ،ترجمهی شیما مقدسی
است( ».تروتسکی .)1937 ،مارکس نقش رهبران اصالحطلب ،ایدئولوژی بورژوازی،
سیاستهای هوییت ،تمایز اقتصادی در میان کارگران و غیره را نادیده میگیرد و مایل
بود میزان تکاملِ انقالبیِ طبقهی کارگر را بیش از حد ارزیابی کند.
مانیفست بدون شک فراخوانی برای انقالب علیه سرمایهداری است .اما با توجه به
تجربهی انقالب ،1917بسیاری در مورد نظریهی انقالب مارکس تردیدهایی را مطرح
کردهاند .برای برخی ،شکست 1917حقانیت مارکس را ثابت میکند .به عنوان مثال،
الن وود (وود )1998 ،میگوید:
ما نباید اهمیت این انگاشت [مارکس] را دستکم بگیریم ،اینکه یک انقالب
ی پیشرفتهتر موفق خواهد
سوسیالیستی به احتمال زیاد در بستر یک سرمایهدار ِ
شد .به این معنا ،میتوان ادعا کرد که شکستِ نهاییِ انقالب روسیه که در غیابِ
آندست پیششرطها رخ داد ،پیشبینیهای مارکس را به درستی برآورده کرد.
نقد اقتصاد سیاسی
بنابراین 1917 ،بهطور تلویحی ناگزیر از شکست بود و بلشویکها به رهبری لنین و
پیروانش در اشتباه بودند .من مخالفم .همبستگی میانِ روابط اجتماعی و نیروهای مولد،
مسئلهای در مقیاس ملی نیست .شکست 1917در درجهی اول بهدلیل شکستِ انقالب
در کشورهای توسعهیافته و محاصرهی انقالب 1917بهواسطهی تهدیدهای نظامیِ
امپریالیستی و قانون ارزش سرمایهداری است.
تجربهی 1917به ما آموخته است که باتوجه به خصلتِ جهانیِ تولید و مبادله (و
مالیهی) سرمایهداری ،کمونیسم را نمیتوان در یک کشور واحد ،فقیر یا غنی ،برقرار
کرد .این نکتهی لنین و تروتسکی بود .انحطاطِ بناپارتیستیِ دولت شوروی ،تصویر
قدرتمندِ نادرست بودنِ نظریهی سوسیالیسم در یک کشور است( .تروتسکی.)1937 ،
تجربهی 1917این را هم به ما آموخته است که حتی برخی از جنبههای
سوسیالیسم ،هرچند غیرواقعی ،و برخی مقرراتِ قانون ارزش ،هر چند ضعیف ،میتوانند
در حدودِ محدودی ،نیروهای مولد را بهسرعت توسعه دهند و نیازهای مردم را بهتر از
سرمایهداری ،در سطوحِ مشابه برآورده کنند .درضمن ،بهدلیل تهدیدِ گسترش انقالب
1917بهسمت غرب است که مبارزات کارگری در غرب توانست امتیازاتی را در شکل
دولت رفاه از طبقهی حاکم به دست آورد .تجربهی 1917در استعمارزدایی 24هم نقش
مؤثری داشت.
16
درسهای فکری و سیاسی «مانیفست» برای زمانهی ما
جنوب جهانی 25و امپریالیسم
نقد اقتصاد سیاسی
17
مانیفست نسبت به آنچه که اکنون جنوب جهانی نامیده میشود نسبتاً کاستی دارد
و با این حال روششناسیِ آن میتواند به افراد اجازه دهد تا آموزههای خود را برای
جنوب گسترش دهند .اول ،این نکتهی مارکس که «بورژوازی نمیتواند بدون تحولِ
دائمیِ ابزارهای تولید ،و درنتیجه روابط تولید وجود داشته باشد ،و با آنها کل روابطِ
ی
جامعه » (ص )21 .ارتباط محدودی با قسمتهای بزرگِ جنوب دارد؛ آنجا که بهرهور ِ
نیروی کار بسیار پایین است و روابطِ اجتماعیِ منسوخ 26یا روابط صوری یا چندگانهی
نیروی کار – و نه روابط اجتماعی تولید سرمایهداری پیشرفته که با گرایش نظاممند به
تغییرات فنی حمایت میشوند – به شدت قوی هستند .چطور توسعهنیافتگی را توضیح
دهیم؟ نکتهی کلیدی در این اشارهی مارکس است که سرمایهداری ملتهای کمتر
توسعهیافته را به کشورهای توسعهیافتهتر وابسته کرده است« ،ملتهای دهقان به
ملتهای بورژوازی ،شرق به غرب» (ص .)17
ثانیاً ،همانطور که تروتسکی بهدرستی اعتراض میکند« ،مانیفست هیچ اشارهای به
مبارزهی کشورهای مستعمره و نیمهمستعمره برای استقالل ندارد ...مسئلهی استعمار
بهطور خودکار برای آنها حل شد ،نه درنتیجهی جنبشِ مستقلِ ملیتهای تحت ستم،
ی سرمایهداری ».مسائل استراتژی
ی پرولتاریا در مراکز شهر ِ
بلکه درنتیجهی پیروز ِ
انقالبی در [کشورهای امپریالیستی] که «مطلقاً توسط مانیفست مورد توجه قرار نگرفته
است ...راهحل مستقلی میطلبد» .ناسیونالیسم در کشورهای امپریالیستی و
ناسیونالیسم در جنوب ،یکی نیستند .جنوبِ تحتِ سلطهی امپریالیست__ حتی اگر
نگوییم تحت استعمار رسمی__ به حیاتش ادامه میدهد ،ولو اینکه طبقهی سرمایهدار
بومی از زمان استعمارزدایی بسیار قدرتمندتر شده باشد .اهمیت مبارزهی ضد
امپریالیستی که باید توسط پرولتاریا رهبری شود را نمیتوان بیش از حد مورد تاکید
قرار داد .مارکس مخالفتی نمیکند.
ثالثاً ،ارتباط مانیفست با جنوب تا حدِی ناشی از این واقعیت است که زمانی نوشته
شده بود سرمایهداری در هیچ یک از کشورهای اروپایی به خوبی پیشرفت نکرده بود ،و
راجو جِی داس ،ترجمهی شیما مقدسی
همانطور که کلِ سیرِ توسعهی بعدی در اروپا و آسیا نشان میدهد ،انقالب
بورژوایی ،به خودی خود ،به طور کلی دیگر نمیتواند به سرانجام برسد .پاکسازی
کامل پسماندهای فئودالی از جامعه ،تنها به شرطی قابل تصور است که پرولتاریای
رهاشده از نفوذ احزاب بورژوازی بتواند در رأس دهقانان قرار گیرد و دیکتاتوری
ل انقالب
انقالبی خود را برقرار کند .به این ترتیب ،انقالب بورژوایی با مرحلهی او ِ
سوسیالیستی در هم میآمیزد و متعاقباً در مرحله دوم منحل میشود .انقالب ملی
از این طریق به حلقهای از انقالبِ جهانی تبدیل میشود .دگرگونیِ بنیان اقتصادی
و تمام روابطِ اجتماعی ،نوعی خصلتِ دائمی (بیوقفه) به خود میگیرد( .تروتسکی،
.)1937
نقد اقتصاد سیاسی
تمامشان عمدتاً جمعیتی روستایی داشتند ،مانند بخشهای بزرگی از جنوب جهانی
اکنون .با این حال ،حتی در حالی که مارکس از لغو مالکیت بر زمین حمایت میکند و
ی پرولتاریا بهعنوان نمایندهی انقالبی تأکید میورزد ،به ویژگیِ جنوب
بر نقش کلید ِ
جهان نمیپردازد ،جایی که بسیاری از مالکان به شیوههایی که دقیقاً شیوههای
سرمایهداری نیستند تصاحب مازادی میکنند .یا جایی که بسیاری از تولیدکنندگانِ
مستقیم ،مزدبگیر نیستند .در این بافتار ،مسئلهی زمین – انقالب ارضی – بسیار مهم
است .در جنوب ،با توجه به اینکه بورژوازی با طبقهی زمیندار در ارتباط است و [نیز]
با توجه به اینکه «بیم آن است که هرگونه مبارزه علیه استثمارگرانِ غیرسرمایهداری به
مبارزهای علیه سرمایهداری تبدیل شود ،بورژوازی از هیچ مبارزهای برای از بین بردنِ
باقیماندههای فئودال حمایت نخواهد کرد .بنابراین مسئلهی زمین و هرگونه
سرچشمهی سرکوبِ پیشاسرمایهداری را میتوان تنها توسط یک حکومتِ پرولتری که
در پسِ انقالب کمونیستی شکل میگیرد ،از بین برد» (داس .)2022b:242 ,انقالب
ارضی تنها تحتِ حکومت پرولتاریا امکانپذیر است.
در واقع:
برای احزاب انقالبی در کشورهای واپسگرای آسیا ،آمریکای التین و آفریقا،
درک روشن از ارتباطِ انداموار میان انقالب دموکراتیک و دیکتاتوری پرولتاریا – و
در نتیجه ،انقالب سوسیالیستی بینالمللی –مسئلهی مرگ و زندگی است.
(تروتسکی.)1937 ،
18
درسهای فکری و سیاسی «مانیفست» برای زمانهی ما
جنوب جهانی ،که عمدتاً سرمایهداری است ،نه تنها پسماندهای نیمهفئودالی را در
مکانهای معیّن ،بلکه استثمار و انقیاد امپریالیستی را نیز تجربه میکند.
توسعهی سرمایهداری از انواع مختلف امپریالیسم ،از فُرمهای سنتیِ استثمار
استعماری گرفته تا بار سنگینِ بدهیِ کنونی در جهان سوم ،یا استثمار نیروی کار
ارزان جهان سوم توسط شرکتهای «فراملی» امروزی ،جداییناپذیر بوده است.
ی
ی سرمایهداری و کیفیت زندگیِ امروزه در قطبیساز ِ
تضاد بین ظرفیتِ تولید ِ
ل مجلل و جنوبِ بیچیز ،آشکار است .اما همین تضاد در خودِ
فزاینده میان شما ِ
ی پیشرفته مشهود است( .وود.)1998 ،
اقتصادهای سرمایهدار ِ
نقد اقتصاد سیاسی
19
به همین ترتیب ،حمالت مداومِ فاشیستی به دموکراسی و سکوالریسم ،که بدون
حمایتِ طبقهی سرمایهدار نمیتواند رخ دهد ،تنها توسط پرولتاریا میتواند با موفقیت
مبارزه کند ،پرولتاریایی که به تولیدکنندگانِ کوچکمقیاس بهعنوان بخشی از
مبارزهاش برای دموکراسی سوسیالیستی متّکی است .همچنین جنگهای غارتگرانهی
بیپایان و جنگهای نیابتی و نسلکشی که توسط قدرتهای امپریالیستی حمایت یا
تحریک شدهاند ،و همچنین کنترل مخربِ نهادهای بینالمللی مانند بانک جهانی و
صندوق بینالمللی پول در جنوب.
یادآوری این نکتهی مارکس خوب است که «کمونیستها در همه جا از هر جنبشِ
انقالبی علیه نظمِ اجتماعی و سیاسیِ موجود حمایت میکنند :.این بدان معناست که
«جنبش نژادهای رنگینپوست علیه ستمگران امپریالیست ،خود یکی از مهمترین و
قدرتمندترین جنبشها علیه نظمِ موجود است و بنابراین خواستار حمایت کامل ،بی
قید و شرط و نامحدودِ پرولتاریای سفیدپوست است( ».تروتسکی .)1937 ،این اصل
همچنین در مورد مبارزهی گروههای مذهبیِ تحت ستم (خواه مسلمان یا هندو ،یهودی
یا مسیحی) ،کاستهای تحت ستم ،جنسیتهای تحت ستم و ملیتهای تحت ستم ،از
جمله آنهایی که نسلکشی را تجربه میکنند (مانند فلسطین) صدق میکند.
راجو جِی داس ،ترجمهی شیما مقدسی
نتیجهگیری
نقد اقتصاد سیاسی
طبقهی حاکمِ سرمایهدار شایستهی حکمرانی نیست .سرمایهداری باید برود.
چارهای جز سوسیالیسم وجود ندارد .اگر این اتفاق نیافتد ،بربریتِ واقعیِ اجتماعی و-
محیطزیستی دور از ذهن نیست .سرمایهداری تنها زمانی خواهد رفت که توسط
پرولتاریا سرنگون شود .راه دیگری وجود ندارد .پرولتاریا تنها نیرویی است که میتواند
ی تولیدکنندگانِ کوچکمقیاس و تودههای تحت ستم سرنگون
سرمایهداری را با رهبر ِ
کند .هیچ طبقهی دیگری برای رهبری انقالب وجود ندارد .مبارزهی انقالبیِ پرولتری
باید مبارزه برای اصالحات را بهمثابهی بخشی از مبارزهی انقالبی شامل شود.
سوسیالیسم/کمونیسم چیزی فراتر از برابریطلبی یا چند سیاستِ پشتیبانی از کارگران
است .مبارزه برای سوسیالیسم به چیزی بیش از مبارزه برای اصالحات نیاز دارد .این
امر نیازمند یک حزب سیاسی پرولتاریا است که آگاهِ طبقاتی باشد .مانیفست ،آنهنگام
که بهدرستی فهم شود ،میتواند نقشی کلیدی در ارتقای آگاهیِ طبقاتی پرولتری ایفا
کند .این یک سالحِ کلیدی در ایجاد یک جنبش برای دموکراسیِ سوسیالیستیِ جهانی،
جامعهای از اجتماعِ آزادِ تولیدکنندگانِ مستقیم است.
پیوند با منبع اصلی:
https://links.org.au/intellectual-and-political-lessons-communistmanifesto-our-time
1استاد دانشگاه یورک کانادا و عضو کمیتهی پژوهشی اقتصاد و جامعه انجمن بینالمللی جامعهشناسی
2
world literature
3
progressive taxation
4انگلس نیز میگوید که «این تفکر اساسی صرفاً و منحصراً متعلق به مارکس است».
5روابط میان طبقات ،عینی و آنتاگونیستی است؛ بهدلیل الف :تفاوت در کنترلِ دارایی (تنها بخش
کوچکی توانایی کنترل بر مالکیت دارند و اکثریت کنترلی روی آن ندارند) و ب :استثمارِ سلب مالکیت
شدگان (یا بیچیزان) توسط مالکان .سرمایهداری شکلی از جامعهی طبقاتی است.
6
/ www.marxists.org/archive/marx/works/download/pdf/Manifesto.pdf
7
class-blind
20
درسهای فکری و سیاسی «مانیفست» برای زمانهی ما
8
نقد اقتصاد سیاسی
21
Bryan Dyne
9آنچه واقعاً مانع از هر تالشی برای رسیدگی جدی به بحران اقلیمی میشود ،نظام سود ،فروپایگیِ
زندگی اقتصادی به سود خصوصی و تقسیم جهان به دولت-ملتهای رقیب است (همان).
10
castes
11
popular front
12دولت هند را در نظر بگیرید که باید برای 800میلیون نفر غالت غذای رایگان فراهم کند .همچنین
افزایش اتکا به بانکهای مواد غذایی در کانادا را در نظر بگیرید .بر اساس یک گزارش« ،نزدیک به دو
میلیون نفر -از جمله افراد شاغل ،بیشتر از هرزمانی -فقط از بانکهای مواد غذایی در مارس 2023
استفاده کردند .این افزایش 32درصدی نسبت به ماه مشابه سال گذشته و بیش از 78درصد بیشتر از
مارس 2019است (اشمونک.)2023 ،
13کافیست به بحرانهای تجاری اشاره کنیم ،که با تکرارِ متناوبِ خود ،موجودیتِ کل جامعهی بورژوایی
را با تهدید پیدرپی به خطر میاندازد .در این بحرانها نه تنها بخش بزرگی از محصوالت تولیدشده ،که
نیروهای مولدِ از قبل ایجاد شده نیز متناوبا از بین میروند .در این بحرانها ،نوعی همهگیری شیوع پیدا
میکند – ...همهگیریِ تولید مازاد»( .ص .)17
14
rationalization
15همزمان ،توسعهی سرمایهداری پیدایشِ خیل عظیمی از تکنسینها ،مدیران ،کارکنان تجاری ،و درکل،
اصطالحاً «طبقهی متوسط جدید» را بهشدت تسریع کرده است .اما ،حفظ ساختگیِ اقشار کهنهی خرده
بورژوازی ابداً تضادهای اجتماعی را کاهش نمیدهد ،بلکه برعکس ،آنها را با کینتوزیِ خاصی برخوردار
میکند و همراه با ارتش دائمیِ بیکاران ،موجب شومترین مظهرِ زوالِ سرمایهداری میشود( .تروتسکی،
.)1937
16
anarcho-syndicalists
17
sectarianism
« 18طبقهی خطرناک»[ ،لمپن پرولتاریا] تفالهی اجتماعی ،آن تودهی پوسیدهی منفعل که توسط
پایینترین الیههای جامعهی قدیم سربرآورده است ،ممکن است ،اینجا و آنجا ،توسط یک انقالب پرولتری
به درون جنبش کشیده شود .با این حال ،شرایط زندگیاش ،او را بیشتر برای نقش مزدورِ رشوهبگیر
دسیسهی واپسگرا آماده میکند( ».ص.)22 .
19اگر پرولتاریا ...ثابت کرد که نمیتواند با ضربهای مهلک منجر به سرنگونی نظام فرسودهی بورژوازی
شود ،آنگاه سرمایهی مالی برای نگهداشتِ سلطهی بیثبات خود به فاشیسم روی میآورد( .تروتسکی،
.)1937
20
pro-corporate
21
Aijaz Ahmad
22
quasi-class
ترجمهی شیما مقدسی،راجو جِی داس
اینها شامل «یارانههای مستقیم در مخارج مالیاتدهندگان» است؛ برای حفظ انضباط کار و نظم23
اجتماعی در مواجهه با ریاضت و «انعطافپذیری» برای افزایش تحرک سرمایه و در عین حال ممانعت
برای ادارهی عملیات نجات بزرگ برای اقتصادهای سرمایهداری در بحران (دیروز.از تحرک نیروی کار
امروز «ببرهای آسیایی») – عملیاتی که اغلب توسط سازمانهای بینالمللی سازماندهی،مکزیک
حتی.میشوند اما همیشه توسط مالیاتهای ملی پرداخت و توسط دولتهای ملی اجرا میشوند
تا بهعنوان تسمههای،امپریالیسم دولتهای سرمایهداری کالن هم نیازمند همکاری دولتهای تابع است
.)1998 ،انتقال و عوامل اجرایی عمل کنند» (وود
24
decolonization
25
The Global South
26
Antediluvian
نقد اقتصاد سیاسی
منابع
Ahmad, A. 2013. ‘Communalisms: Changing Forms and Fortunes’.
The Marxist, XXIX 2, April—June 2013
Das, R. 2023a. Contradictions of Capitalist Society and Culture:
Dialectics of Love and Lying. Leiden/Boston: Brill.
Das, R. 2023b. ‘On the worker-peasant alliance in India (and other
countries of the Global South)’. LINKS: International Journal of
Socialist Renewal; https://links.org.au/worker-peasant-allianceindia-and-other-countries-global-south
Das, R. 2022a. Marx’s Capital, Capitalism and Limits to the State:
Theoretical Considerations. London: Routledge.
Das, R. 2022b. ‘On the communist manifesto: ideas for the newly
radicalizing public’. World Review of Political Economy, 13(2),
209—244. https://www.jstor.org/stable/48687800
Das, R. 2020. ‘Social Oppression, Class Relation, and Capitalist
Accumulation’, In Marx Matters, edited by D. Fasenfest. Leiden:
Brill.
Das, R. 2019. ‘Politics of Marx as Non-sectarian Revolutionary
Class Politics: An Interpretation in the Context of the 20th and 21st
Centuries’, Class, Race and Corporate Power, 7(1).
22
درسهای فکری و سیاسی «مانیفست» برای زمانهی ما
Dyne, B. 2023. ‘The climate crisis reaches a tipping point’.
wsws.org. https://www.wsws.org/en/articles/2023/07/29/bnlmj29.html
Harvey, D. 2010. ‘Explaining the crisis’. ISR: International Socialist
Review. https://isreview.org/ issue/73/explaining-crisis
Lenin, V. 1918. The state and revolution.
https://www.marxists.org/ebooks/lenin/state-and-revolution.pdf
Marx, K., and F. Engels. 1848. The Communist Manifesto.
Marxists.org. https://www.marxists.org/
archive/marx/works/download/pdf/Manifesto.pdf
Savage, L. 2023. ‘Even Right-Wing Think Tanks Are Finding High
Support for Socialism’. Jacobin.
https://jacobin.com/2023/03/socialism-right-wing-think-tankpolling-support-anti-capitalism
Schmunk, R. 2023. ‘As cost of living soars, millions of Canadians
are turning to food banks’. https://www.cbc.ca/news/canada/foodbank-use-highest-in-canadian-history-hunger-count-2023-report1.7006464
نقد اقتصاد سیاسی
McCarthy, N. 2020. ‘Where People Are Losing Faith In Capitalism’.
Statista. https://www.statista.com/chart/20600/capitalism-as-itexists-today-does-more-harm-than-good/
Trotsky, L. 1937. ‘Ninety Years of the Communist Manifesto’.
https://www.marxists.org/archive/trotsky/1937/10/90manifesto.htm
Wood, E. 1998. ‘The Communist Manifesto After 150 Years’.
Monthly
Review.
https://monthlyreview.org/1998/05/01/thecommunist-manifesto-after-150-years/
23