ای خدایی که به جز تو ملکالعرش ندانم
بجز از نام تو نامی نه برآید به زبانم
بجز از دین و صنعت نبود عادت چشمم
بجز از گفتن حمدت نبود ورد زبانم
عارفا فخر به من کن که خداوند جهانم
ملک عالمم و عالم اسرار نهانم
غیب من دانم و پس غیب نداند به جز از من
منم آن عالم اسرار که هر غیب بدانم
پاک و بیعیبم و بینندهٔ عیب همه خلقان
در گذارنده و پوشندهٔ عیب همگانم
همه من بینم و بیننده نئی دیده دو چشمم
همه من گویم و گوینده نئی کام زبانم
شنوای سخنان همه خلقم به حقیقت
شنوایان جهان را سخنان میشنوانم
حی و قیومم و آن دم که کس از خلق نماند
من یکی معتمد و واحد و قیوم بمانم
ملک طبعم و سیاره و نه سیارهٔ طبعم
نه چو طبعم متوطن نه چو سیاره روانم
نه بخوابم نه به بحرم نه کنار و نه میانه
نه بخندم نه بگریم نه چنین و نه چنانم
نه ز نورم نه ز ظلمت نه ز جوهر نه ز عنصر
نه ز تحتم نه ز فوقم ملک کان و مکانم
هر چه در خاطرات آید که من آنم نه من آنم
هر چه در فهم تو گنجد که چنینم نه چنانم
هر چه در فهم تو گنجد همه مخلوق بود آن
به حقیقت تو بدان بنده که من خالق آنم
هر شب و روز به لطف و کرم وجود و جلالم
سیصد و شصت نظر سوی دلت میکند آنم
گر از آن خسته دلت یک نظر فیض بگیرم
زود باشد که شوی کشتهٔ تیغ خذلانم
شیم از روی حقیقت نه از شیء مجازی
آفرینندهٔ اشیاء و خداوند جهانم
من فرستادهٔ توراتم و انجیل و زبورم
من فرستادهٔ فرقانم و ماه رمضانم
صفت خویش بگفتم که منم خالق بیچون
نه کس از من نه من از کس نه ازینم نه از آنم
منم که بار خدایی که دل متقیان را
هر زمانی به دلال صمدی نور چشانم
کفر صد ساله ببخشم به یک اقرار زبانی
جرم صد ساله به یک عذر گنه در گذرانم
بعد مردن برمت زیر لحد با دل پر خون
خوش بخوابانم و راحت به روانت برسانم
آن دم از خاک برانگیزم در روز قیامت
در چنان انجمنی پرده ز رازت ندرانم
بگذرانم ز صراط و برهانم ز عذابت
در بهشت آرم و بر خوان نعیمت بنشانم
شربت شوق دهم تا تو شوی مست تجلی
پرده بردارم و آن گه به خودت مینگرانم
ذره ذره حسنات از تو ز لطفم بپذیرم
کوه کوه از تو معاصی به کرم در گذرانم
هر عطایی که بکردم به تو ای بندهٔ من من
خوش نشین بنده که من دادهٔ خود را نستانم
هر که گوید که خدا را به قیامت بتوان دید
او نبیند به حقیقت نه از آن گمشدگانم
بار الاها تو بر آری همه امید سنایی
که مسلمانم و یارب نه از آن بیخبرانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این اشعار به ستایش خداوند و تمجید از مقام و صفات او اشاره دارد. شاعر به تفصیل بیان میکند که هیچ چیز جز خداوند نمیداند و او را خالق همه چیز میداند. او خود را به عنوان یک عارف و عالم اسرار معرفی میکند که همه چیز را میبیند و میداند. این اشعار به توحید و وحدت وجود پرداخته و تأکید میکند که هیچ موجودی نمیتواند با خداوند مقایسه شود. شاعر از رحمت و کرم الهی سخن میگوید و به امید آمرزش و رستگاری در روز قیامت اشاره دارد. او به قدرت خداوند در بخشش گناهان و هدایت بندهگانش اشاره میکند و در نهایت از شوق و امید خود به خداوند میگوید.
هوش مصنوعی: ای خدایی که جز تو کسی را نمیشناسم و هیچ نامی جز نام تو نمیتوانم به زبان بیاورم.
هوش مصنوعی: جز دین و هنر، عادت چشمانم نیست و غیر از ستایش تو، کلامی برای گفتن ندارم.
هوش مصنوعی: ای عارفان، به من افتخار کنید، زیرا من صاحب و فرمانروای جهان هستم و دانش و اسرار پنهان را در اختیار دارم.
هوش مصنوعی: من تنها کسی هستم که از رازهای پنهان مطلع هستم و هیچکس جز من به این اسرار آگاه نیست. من همان دانشمندی هستم که به تمامی اسرار غیبی آگاه هستم.
هوش مصنوعی: من خودم پاک و بیعیب هستم، اما در عین حال کسی هستم که نقصهای دیگران را میبینم و عیبها و کمبودهای آنها را نادیده میگیرم و میپوشانم.
هوش مصنوعی: من تمام وجودم را میبینم و هیچ ناظری وجود ندارد. دو چشم من فقط خودم را میبینند. من تنها سخن میگویم و هیچ گویندهای غیر از خودم نیست.
هوش مصنوعی: من به گفتههای همه انسانها گوش میسپارم و در واقع، به سخنان افرادی که در جهان هستند، توجه دارم.
هوش مصنوعی: من همیشه زنده و پایدارم و در زمانی که هیچکس از مخلوقات باقی نماند، تنها من هستم که مورد اعتماد و یگانه و قوامبخش خواهم ماند.
هوش مصنوعی: من محصول طبیعت خودم هستم و نه وابسته به سیارات و نه مانند آنها که در جای خاصی ثابت و ساکن باشند. روح من آزاد و در حال حرکت است.
هوش مصنوعی: نه میتوانم بخوابم، نه به دریا میروم، نه در کنار کسی هستم و نه در میانه. نمیخندم و نمیگریم، نه به این حال هستم و نه به حال دیگری.
هوش مصنوعی: من نه از نور و روشنایی هستم و نه از تاریکی و ظلمت، نه از جوهر و ماده تشکیل شدهام و نه از عناصر. من نه به چیزی وابستهام و نه از بالای چیزی قرار دارم، بلکه خودم هستم، فراتر از هر آنچه که در دنیا وجود دارد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در خاطراتت به یاد من میآید، نشاندهندهی واقعی من نیست. همچنین آنچه که در درک تو جا میگیرد، نمیتواند تمام وجود من را به درستی نمایان کند.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در درک تو جای بگیرد، همه آن مخلوق است و در حقیقت تو را به عنوان بندهای از آن میشناسم، زیرا من خالق آن هستم.
هوش مصنوعی: هر شب و روز، با مهربانی و بزرگواریام، توجه و نگاهی خاص به دل تو دارم. این توجهها به تعداد سیصد و شصت بار در روز است.
هوش مصنوعی: اگر از آن محبوب خسته دل شوم و تنها یک نگاه از او بگیرم، به زودی قربانی ناامیدیها و سستیهایم خواهم شد.
هوش مصنوعی: باید از حقیقت و واقعیت زندگی بگذرم و به جای چیزهای ظاهری و مجازی، به خالق واقعی و پروردگار جهان توجه کنم.
هوش مصنوعی: من پیامآور کتابهای مقدس مانند تورات، انجیل و زبور هستم. همچنین من سفیر فرقان و ماه مبارک رمضان نیز میباشم.
هوش مصنوعی: من ویژگیهای خود را بیان کردم که من خالق بدون نقص هستم، نه کسی از من وجود دارد و نه من وابسته به کسی هستم؛ نه به این هستم و نه به آن.
هوش مصنوعی: من هستم که بار الهی را به دوش دارم و همواره دلهای پرهیزگاران را با نور خاصی روشن میسازم.
هوش مصنوعی: من آمادهام که به خاطر یک گفتار ساده، تمام ناپسندیها و کجرویهای طولانیمدت خود را ببخشم و همچنین میتوانم به خاطر یک عذر و پوزش، تمام خطاها و گناهانم را فراموش کنم.
هوش مصنوعی: بعد از این که بمیری، من با دل پر از غم و درد تو را در زیر خاک میخوابانم و به آرامش میرسانمت.
هوش مصنوعی: در روز قیامت که از خاک برخیزم، در آن جمع، راز تو را فاش نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: من میخواهم از پل صراط عبور کنم و تو را از عذابهایت آزاد کنم، سپس در بهشت، در کنار سفره نعمتهایت بنشانم.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که من به تو نوشیدنیای از شوق میدهم تا سرمست زیبایی و نور شود. سپس پردهها را کنار میزنم و تو را به خودت میسپارم تا به خودت توجه کنی.
هوش مصنوعی: لحظه به لحظه خوبیهایی که از تو دریافت میکنم را میپذیرم و بر خلاف آن، با بزرگواری و مهربانیات، گناهانم را فراموش میکنم.
هوش مصنوعی: هر هدیهای که به تو دادم، ای بندهام، من خوشحال هستم که تو بند این هدیه هستی، چون من هرگز چیزی که به خودم دادهام را نخواهم گرفت.
هوش مصنوعی: هر کس بگوید که میتوان خدا را در روز قیامت دید، او حقیقت را درک نکرده است و از کسانی است که در مسیر گمراهی قرار دارند.
هوش مصنوعی: پروردگارا، تو تمام امید سنایی را برآورده میکنی، چون من مسلمان هستم و ای خدای من، نه از آن بیخبرانم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من اگر دست زنانم نه من از دستْ زنانم
نه از اینم نه از آنم من از آن شهر کلانم
نه پی زمر و قمارم نه پی خمر و عقارم
نه خمیرم نه خمارم نه چنینم نه چنانم
من اگر مست و خرابم نه چو تو مست شرابم
[...]
سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم
رنگ رخساره خبر میدهد از حال نهانم
گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم
بازگویم که عیان است چه حاجت به بیانم؟
هیچم از دنیی و عُقبیٰ نبرد گوشه خاطر
[...]
رحمت آری و کنی چاره این درد نهانم
گر بدانی که ز هجر تو چسان میگذرانم
چند در کوی تو بربوی تو برخاک نشینم
آتش سینه به آب مژه تا چند نشانم
در کمند خودم آوردی و چون نیر بجستی
[...]
روزگاریست که من شیفتهٔ روی فلانم
روز و شب همچو سر زلف پریشانش از آنم
خرم آن مردن فرخنده که پیشم به عیادت
دوست بنشیند و جان در قدم دوست فشانم
آرزو میکندم پیش قدمهای تو مردن
[...]
خواهم از شوق زنم بوسه مکرر به دهانم
گاه و بیگاه که نام تو برآید به زبانم
گویم این غایت حسن است و ملاحت که تو داری
باز چون بنگرمت در نظر آیی به از آنم
در کمالات تو چندانکه سخن می کنم آخر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.